راشل گرینبرگ
مشاور سرمایهگذاری در بانک سرمایهگذاری وال استریت
یک بار وقتی در کوچهای یکی از شرکای تجاریام داشت به من نزدیک میشد، خم شده و پشت شمشادها پنهان شدم. در این موقعیت فقط یک گزینه پیش رویم قرار داشت؛ وقتی سگی رهگذر حواسشان را پرت کرد، مستقیم به سمت مخفیگاهم رفتم تا نتواند شناساییام کند.
بله، زندگی یک مدیرعامل به این شکل است. باور نمیکنید؟ نگران نباشید. در این مقاله توضیح خواهم داد که چرا پنهانشدن بخشی جدانشدنی و ضروری از زندگی یک مدیرعامل و کارآفرین است.
۱. همیشه حرفهای
من همیشه سعی داشتهام که خودم را از کسبوکارهایی که مدیریت میکنم، جدا نگه دارم؛ به چندین دلیل من هیچوقت نخواستهام که ویترین یک کسبوکار باشم. یکی از دلایل آن، این است که دلم نمیخواهد همیشه «حرفهای» رفتار کنم. متاسفانه، زمانی که پشت شمشادها پنهان شده بودم، دریافتم که اهمیتی ندارد که ویترین یک کسبوکار باشی یا نه، وقتی مدیرعامل هستی، باید در همه حال مراقب رفتارهایت باشی و این حقیقت تلخی است.
زمانی که مدیرعامل هستید و مسئولیت معرفی شرکتتان در قراردادها و مذاکرات بر عهده شماست، اصلا نباید بهصورت غیرحرفهای و ناگهانی با شخصی مهم روبهرو شوید و یک فرصت تجاری آتی را به خطر بیندازید.
بنابراین اگر روزی در یک کوچه کسی را دیدید که با لباسی نامرتب در گوشهای پنهان شده، به احتمال زیاد مدیرعاملی است که از رویارویی بدون برنامه با یک نفر اجتناب میورزد و سعی میکند اعتبار حرفهای خود را به بهترین شکل حفظ کند.
۲. لبهایتان را به هم بدوزید
قبل از ظهور شبکههای اجتماعی، آدمها خیلی کمتر نگران نشر عمومی عقاید شخصیشان یا ازبینرفتن اعتبارشان بهصورت آنلاین بودند، اما پس از گذشت چند سال، حالا انگار که بر همه مدیران عامل، بنیانگذاران و افراد فعال در حوزه کسبوکار واجب است که دیدگاههای خود را به اطلاع عموم برسانند. مشکل اینجاست که انجام این کار بهخصوص در جایگاه یک مدیرعامل، خطرات احتمالی جبرانناپذیری خواهد داشت.
در دوره کنونی به نظر میرسد امنترین گزینه برای یک مدیرعامل این است که لبهایش را به هم بدوزد و عقاید صریح، فکرنشده یا نامحبوبش را برای خودش نگه دارد. هیچ مدیرعاملی را نمیشناسم که از خودسانسوری بیش از اندازه خودش در هر روز هفته لذت ببرد یا از حضور در شبکههای اجتماعی خجالت بکشد، اما بسیاری از ما همین کار را انجام میدهیم.
۳. باید همیشه لبخند بزنید
آیا تابهحال برایتان پیش آمده که هفته، ماه یا فصل بدی را گذرانده باشید و دلتان بخواهد از احساس ناامنی خود در رابطه با آینده با یک آدم مهربان و یک شنونده صبور صحبت کنید؟ اگر همین حس را دارید، سریعا این فکر را از سرتان بیرون کنید، زیرا طرز برخورد شما بهعنوان رهبر یک کسبوکار، حال و هوای کلی کسبوکارتان را تعیین میکند؛ هم حال و هوای داخلی و هم بیرونی.
آیا این به معنای آن است که باید تمام روز لبخند بزنید؟ شاید.
از آنجا که بخشی از شغل شما این است که روحیه اعضای تیمتان را بالا نگه دارید و باعث ایجاد حس مثبتی در میان عموم مردم شوید، بازگو کردن مسائل خجالتآور شرکتتان یا عمیقترین نگرانیهایی که در مورد شرکتتان دارید، میتواند باعث از بین رفتن اعتماد مردم و اعضای تیم نسبت به کسبوکار شما شود. بنابراین شاید لازم باشد که احساساتتان را فروبنشانید و ترسهایتان را پنهان کنید و شجاعانه لبخند بزنید، طوری که انگار اوضاع از همیشه بهتر است.
۴. در مسیر خود باقی بمانید
یکی از مواردی که در تمام کارآفرینان اطرافم، از جمله خودم، مشاهده کردهام، میل سیریناپذیر به جستوجو و پیگیری مخاطرات جدید است. به عبارت دیگر، کارآفرینان کمی را میشناسم که دلشان بخواهد صد درصد فقط در یک مسیر بمانند، در یک شرکت کار کنند و با یک مشکل سروکله بزنند. در کمال تاسف، آن روحیه کارآفرینی که ما را به راهاندازی یک کسبوکار سوق میدهد، دقیقا همان چیزی است که میتواند ما را گمراه کند.
با وجود اینکه سپریکردن اوقات فراغت در صنعتی جدید یا پرداختن به مشکل یا معاملهای جدید لزوما نباید برای یک بنیانگذار تعارضی ایجاد کند، اما حتی همین «سرگرمی جذاب سرگرمکننده» هم میتواند علامت خطری باشد برای میزان تعهد یک مدیرعامل به شرکت اصلی. این اتفاق میتواند این پرسش را به ذهن متبادر کند که چرا این بنیانگذار تماموقت، انرژی و منابع خود را وقف کسبوکار اصلی نمیکند؟ بنابراین، اگر کارآفرین سیریناپذیر و بسیار مشتاقی هستید، برای جلوگیری از بروز واکنشهای منفی که میتواند به شرکت اصلی یا اعتبار حرفهای شما لطمه بزند، ممکن است مجبور شوید فعالیتهای دیگر خود را مخفیانه پیش ببرید.
۵. زمانی که صحبت از فرسودگی شغلی به میان میآید، چه کار کنیم؟
یکی از حقایق تلخی که مدیران عامل باید با آن روبهرو شوند، مفهوم فرسودگی شغلی است. درک این موضوع که ممکن است این احساس هرگز از بین نرود، میتواند یک مدیرعامل را در بهت و حیرت و ناراحتی فرو ببرد.
اگر احساس فرسودگی میکنید، میتوانید کمی مکث کنید، یک هفته مرخصی بگیرید یا حتی مسیرتان را تغییر دهید. اگر این شرکتتان است که حس فرسودگی را به شما القا میکند، میتوانید:
- این احساس را نادیده بگیرید و امیدوار باشید که زودگذر باشد.
- بهدنبال جایگزین یا جانشینی برای خودتان باشید و سمتی را بر عهده بگیرید که مسئولیت کمتری را بر دوشتان قرار دهد.
- به گزینههای مربوط به خروجتان از شرکت بیندیشید (فروش شرکت، فروش سهم، منحلکردن شرکت که البته مورد آخر پیامدهای زیادی دارد).
نکته کلی این است که با درک این موضوع که ممکن است سالها طول بکشد تا شرکت شما از یک ایده نوپا به جریان نقدینگی و فعالیت گسترده برسد، باید در نظر بگیرید که تعهد شما به شرکت ممکن است در آن زمان کاهش یابد. شاید از صنف فعالیت شرکت، کشمکشها، عدم قطعیت یا بهطور کلی شرکتتان خسته شوید. متاسفانه فرسودگی شما در جایگاه مدیرعامل میتواند افراد زیادی را تحت تاثیر قرار دهد.
۶. آنچه نمیدانید، میتواند به شما آسیب بزند
یک پرسش آزاردهنده وجود دارد که میتواند شما را بینهایت سردرگم کند و احتمالا باعث میشود مسیری را که طی یک روز، یک هفته یا یک ماه طی کردهاید، زیر سوال ببرید. پرسش مورد نظر این است: آیا به جایی که میخواستیم، رسیدهایم؟
مشکل این پرسش اینجاست که شما هرگز به این موضوع پی نخواهید برد که «جایی که میخواستید» کجاست و حتی اگر بدانید هم نمیتوانید مطمئن باشید که دلتان میخواهد آنجا بمانید یا خیر. چرا؟ زیرا کسبوکارها اوج و فرود دارند، روشها دارای نوسان هستند و فروکش میکنند و اصناف تکامل مییابند. از این رو، شما همیشه باید بهصورت مداوم با عدم قطعیت دستوپنجه نرم کنید.
اگر به اندازه کافی خوششانس باشید که کسبوکاری مستقل، بیدردسر و با جریان نقدینگی بالا توسعه دهید، ممکن است از تصور اینکه به جایی که میخواهید رسیدهاید بر خود ببالید و بعد ناگهان بهدلیل مسائلی که از چشمتان دور مانده بود، درآمدتان بهصورت ناگهانی افت کند. از طرف دیگر، ممکن است سالهای زیادی از عمرتان را صرف چیزی کنید که به نظر کمترین پیشرفت را دارد، هر روز به این فکر کنید که آیا زمان دستکشیدن از کار فرا رسیده است، یا اینکه فقط به اندکی صبر و پشتکار نیاز دارید؟ زیرا «جایی که میخواهید به آن برسید» همین نزدیکیهاست.
در جایگاه یک مدیرعامل، این بر عهده شماست که این تصمیم را بگیرید و متاسفانه شاید هرگز پی نبرید که تصمیم درست چیست؛ دست بکشید یا ادامه دهید…؟
واضحات را فراموش نکنید
در سالهای اخیر، «کارآفرینی» بیش از اندازه مورد تمجید رسانهها قرار گرفته است. از بیرون اینگونه به نظر میرسد که بهراحتی میتوانید رئیس خودتان باشید، از هر جایی و به هر شیوهای که میخواهید کار کنید و این رویای رسیدن به درآمد بالا میتواند به حقیقت بپیوندد. تا حدودی میتوان گفت که برخی جنبههای کارآفرینی رویاهایی هستند که به حقیقت میپیوندند؛ البته فقط زمانی که همهچیز بهخوبی پیش میرود. اما علاوه بر ابعاد منفی کمتر شناختهشدهای که پیشتر به آن پرداختیم، موارد واضح دیگری نیز وجود دارند که باید به آنها اشاره کنیم:
میگویند آن بالا همه تنها هستند، اما باید گفت در پایین هم همه تنها هستند؛ یعنی دقیقا همان جایی در مراحل اولیه راهاندازی کسبوکار که حس میکنید به آن تعلق دارید. فراموش نکنیم که هر تصمیمی که ما میگیریم بر شرکت تاثیر میگذارد. من تصمیماتی در مورد قراردادهایی با ارزش پنج یا ششرقمی گرفتهام که گاهی اوقات به بازدهی فوقالعاده منجر شدهاند و گاهی اوقات خیر. خطر و عدم قطعیت ممکن است هرازگاهی کاهش پیدا کنند، اما هرگز کاملا از بین نمیروند.
حالا که از ریسک و پول صحبت میکنیم، باید از کارهای شرمآوری هم حرف بزنیم که برای صرفهجویی در هزینهها انجام میدهیم. هیچ مدیرعاملی نمیخواهد اعتراف کند که ۴۰ ساعت از هفته را صرف کارهای شاقی میکند که میتواند مغزش را به سمت فروپاشی ببرد، چون انجام آن توسط خودتان در مقایسه با سپردن آن به تیمی دیگر، هزینه کمتری دربر خواهد داشت.
البته منظور من این نیست که کارآفرینان یا مدیران عامل سزاوار ترحم هستند یا کاری کنم که دلتان برای آنها بسوزد. پذیرش این مسئولیت یک انتخاب است و انجام هرروزه آن بسیار دشوار. اما میخواهم به شما یادآوری کنم که اگر کارآفرینی هستید که احساس میکنید شکست خوردهاید و با خود فکر میکنید که آیا کارها آسانتر، جذابتر یا مطمئنتر خواهد شد یا خیر، بدانید که تنها نیستید.