۶ نکته درباره سختیهای مدیرعامل بودن
یک بار وقتی در کوچهای یکی از شرکای تجاریام داشت به من نزدیک میشد، خم شده و پشت شمشادها پنهان شدم. در این موقعیت فقط یک گزینه پیش رویم قرار داشت؛ وقتی سگی رهگذر حواسشان را پرت کرد، مستقیم به سمت مخفیگاهم رفتم تا نتواند شناساییام کند.